متن سخنرانی جکسون کتز1 ترجمه: افسانه هژبری
Violence against women: it’s a men’s issue. By Jackson Katz
چکیده: متن زیر رونوشت سخنرانی جکسون کتز، کوششگر ضّد جنسیت پرستی امریکایی است که اخیرن به روی وبسایت «ت.ِ.د» قرار گرفته و در اصل در نوامبر ۲۰۱۲ در سانفرانسیسکو ایراد شده است. در این سخنرانی، کتز چنین استدلال میکند که جهت ایجاد تغییری بنیادی در مسایل مربوط به خشونت جنسیتی (از جمله تجاوز جنسی، آزار و سؤ استفاده از کودکان و خشونت خانگی) در درجه اول باید بپذیریم که این مسایل همانقدر که مسایل زنان هستند، مسایل مردان نیز هستند. باید بجای به زیر سوال بردن رفتار و پندار زنان آزار دیده سوالهای خود را متوجه مردانی که نه تنها آزار دهندهی زنان، که آزار دهنده دیگر مردان و کودکان هستند بکنیم. و همچنین متوجهی سیستمهای فرهنگی، آموزشی، و اقتصادیی که به ایجاد چنین مردانی کمک میکنند. برای اینکار، نیازمند مردان بزرگسال قدرتمند در سطوح مختلف جامعه هستیم که در این امر نقش رهبری به عهده بگیرند: به این معنی که دیگر مردان و کلّ زیرفرهنگی که عملکرد جنسیت پرستی روزمره را تحمل میکند به چالش کشیده و غیر قابل قبول نمایند. چکسون کتز این رویکرد را که در آن افرادی (بخصوص مردانی) که بطور مستقیم در شرایط خشونت جنسی نیستند دامنه های آن را به چالشی فعالانه و همهجانبه میکشند روش ناظر مینامد. مقاله، دیگر موضوعات مهم اجتماعی مانند نژاد و نژادپرستی، جنسیت و جنسیت گرایی و تعریفهای رایج اما نادرست از هر یک را نیز در این مقاله مطرح کرده و برداشت روشنی از آنها ارایه میکند.
امروز قصد دارم چشم اندازی را با شما مطرح کنم که قابلیت متحول کردن الگوواره (پارادایم) خشونت جنسیتی، شامل تجاوز جنسی، خشونت خانگی، آزار جنسی، و سؤ استفاده جنسی از کودکان را دارد. این دامنه گسترده که به اختصار آن را «مسایل مربوط به خشونت جنسیتی» مینامم، تا به حال به عنوان مسایل زنان دیده شده، مسایلی که برخی مردان نیک، به حل آن کمک میکنند. اما من با چنین چارچوب فکری مشکل دارم و نمیتوانم آن را بپذیرم. در واقع، قصد دارم چنین استدلال کنم که این مسایل، در درجه اول مسایل مردان هستند. بدیهی است که این مسایل، مسایل زنان نیز هستند. این موضوع را درک میکنم. اما از خشونت جنسی به عنوان یک مسئله زنان یاد کردن بخشی از مشکل است، به چندین دلیل:
دلیل اول اینست که به مردان بهانهای میدهد که به موضوع توجه نکنند. بسیاری از مردان با شنیدن واژه «مسایل زنان» با خود فکر میکنند «هی، من مرد هستم؛ این راجع به دختران است» یا «مربوط به زنان است». در نتیجه، بسیاری از مردان واقعن فراتر از جمله اول نمیروند. تقریبن مثل این است که با شنیدن «مسایل زنان» یک تراشه در مغزمان فعال میشودو مسیرهای عصبی توجه ما را به سمتی متفاوت میکشاند. در ضمن، این موضوع در مورد واژه «جنسیت» (جندر) نیز صدق میکند، چرا که عده زیادی از مردم فکر میکنند جنسیت یعنی زن و در نتیجه مسایل جنسیتی هم برای آنان معادل است با مسایل زنان. مقداری سردر گمی در مورد واژه جنسیت وجود دارد. اجازه بدهید این سردر گمی را از طریق قیاس روشن کنم.
بیایید لحظهای راجع به نژاد صحبت کنیم. در ایالت متحده وقتی واژه نژاد را میشنویم، عده زیادی از مردم فکرشان به سمت امریکایی-افریقایی، لاتینو، آسیایی-امریکایی، بومیهای امریکا، آسیای جنوبی تبار، جزایر اقیانوس آرام تبار، و غیره میرود. عده زیادی از مردم وقتی عبارت «گرایش جنسی» را میشنوند ، فکر میکنند یعنی همجنسگرا، دوجنسگرا. همچنین بسیاری از مردم وقتی که واژه جنسیت را میشنوند فکر میکنند یعنی زن. در همه موارد بالا گروه اکثریت از معادله حذف شده است. گویی سفید پوستان متعلق به یک گروه نژادی نیستند یا هویت نژادی ندارند. گویی دگرجنس گرایان گرایش جنسی ندارند. گویی مردان جنسیت ندارند.
این یکی از راههاییست که سیستم قالب حفظ و بازتولید میشود. به گفته دیگر، سیستم قالب بندرت به چالش کشیده میشود تا حتا در مورد موقعیت مسلط خود بیاندیشد. چون یکی از ویژگیهای کلیدی برخورداری از قدرت و رجحان، توانایی معاف شدن از هر گونه بررسی و درون نگری است و مهمتر از آن، برخورداری از موهبت نامریی بودن در مباحثی است که در درجه اول مربوط به خود ماست.
شگفت انگیز است که این موضوع چطور در مورد خشونت خانگی و جنسی صدق میکند؛ که چگونه مردان از حوزهای که در آن مرکزیت دارند حذف شدهاند. میخواهم با استفاده از فنآوری قدیمی منظورم را برایتان روشن کنم. من در برخی زمینههای اساسی همچنان از تکنیکهای قدیمی استفاده میکنم هر چند که به عنوان فیلم ساز با فنآوری پیشرفته کار میکنم اما وقتی کار به آموزش میرسد همچنان پیرو مکتب قدیمی هستم. تمرینی که با شما به اشتراک میگذارم نشان میدهد چگونه در استفاده مان در سطح ساختار جمله، یا به گفتهای در نحوه استفاده مان از زبان، توطئه میکنیم که توجه را از مردان دفع کنیم. جملهای که میخواهیم با آن کار کنیم در مورد خشونت خانگیست اما در باره هر موضوع مشابه دیگری نیز صدق میکند. این ایده از کار زبانشناس فمینیست، جولیا پنلوپه گرفته شده.
[تصویر، سخنران را نشان میدهد که با قلم به روی صفحه بزرگ کاغذ شروع به نوشتن میکند]
تمرین با یک جمله ساده انگلیسی آغاز میشود: «جان مری را کتک زد». یک جملهی درست انگلیسی. جان فاعل است، کتک فعل، و مری مفعول. یک جملهی خوب. حالا میرویم سراغ دومین جمله، که همین چیز را میگوید اما بهشکل مجهول. «مری کتک خورد به توسط جان» . در این فاصله، یعنی از زمانی که جان مری را زد تا وقتی که مری از جان کتک خورد، اتفاقات زیادی افتاده است ، چرا که در جمله دوم تمر کز خود را از جان به مری منتقل کرده ایم.
همانطور که میبینید، در جمله دوم جان بسیار نزدیک به پایان جمله قرار گرفته و در حال محو شدن از نقشه ی دیداری ذهنی ماست . در جمله سوم، جان بهطور کامل حذف شده: «مری کتک خورد». و حالا همه چیز در بارهی مری است. دیگر حتا به جان فکر هم نمیکنیم، و کاملا به روی مری تمرکز کرده ایم. طی نسل قبل، استفاده از واژه ی «ضرب و شتم» بجای «کتک خوردن» جا افتاده است. پس، حالا جمله ما این است: «مری مورد ضرب و شتم واقع شد.» و آخرین جمله در این توالی: «مری یک زن مورد ضرب و شتم قرار گرفته شده است» . حالا، کلّ هویت مری (یعنی اینکه یک زن مورد ضرب و شتم قرار گرفته است) مساویست با آنچه جان در وهله اول در مورد او انجام داد. اما چناچه نشان دادیم، مدتهاست که جان این گفتگو را ترک کرده است.
آن دسته از ما که در زمینه خشونت خانگی و جنسی کار میکنیم میدانیم که سرزنش کردن قربانی امری فراگیر در این قلمرو است، یعنی سرزنش کردن شخصی که عملی در مورد او انجام شده بهجای شخصی که آن عمل را نجام داده. برای مثال، میگوییم: «چرا این زنان با این مردان بیرون میروند؟ چرا جذب این مردان میشوند؟ چرا باز به سمت این مردان برمیگردند؟ آن خانم در آن مهمانی چه لباسی پوشیده بود؟ چه کار احمقانه ای! چرا با یک عده مرد در اتاق یک هتل مشروب خورد؟» این سرزش کردن قربانی است، و دلایل بیشماری برای آن وجود دارد اما یکی از آنها این است که کلّ ساختار شناختی ما بر مبنای سرزنش کردن قربانی راه اندازی شده. کاملا ناخود گاهانه. کلّ ساختار شناختی ما بر پایه یافتن پاسخ به پرسش در مورد زنان و انتخاب زنان بنا شده، آنچه انجام میدهند، میاندیشند، میپوشند. من قصد خاموش کردن آنهایی که در مورد زنان سوال میکنند را ندارم. اینها سولات مشروعی هستند.اما بیایید صریح باشیم. طرح سوال در بارهی مری ما را به جایی در وادی پیشگیری از خشونت نخواهد رساند.
باید یک مجموعه سوالات دیگری را مطرح کنیم، متوجه هستید به چه سمتی میروم، درست است؟ سوالها در مورد مری نیست؛ در بارهی جان است. به عنوان مثال: «چرا جان مری را زد؟ چرا خشونت خانگی هنوز مشکلی بزرگ در ایالات متحده و سراسر جهان است؟ چه خبر است؟ چرا اینهمه مرد زنان و دختران، و همچنین مردان و پسرانی را که ادعا میکنند دوست دارند مورد سؤ استفاده جسمی، روانی، کلامی، و دیگر اشکال قرار میدهند ؟ مردان را چه میشود؟ چرا اینهمه مردان بزرگسال، دختران و پسران کوچک را مورد سؤ استفاده جنسی قرار میدهند؟ چرا این یک مشکل شایع در جامعه ما و سراسر جهان است؟ چرا فوران اخبار رسواییهای جدید در سازمان های بزرگ مانند کلیسای کاتولیک یا برنامه فوتبال ایالتی پنسیلوانیا و یا پیشآهنگان امریکا همچنان به گوش میرسد؟ و همین وضعیت در جوامع کوچکتر در سراسر کشور و جهان، درست است؟ تمام مدت این اخبار را میشنویم. سؤ استفاده جنسی از کودکان. مردان را چه میشود ؟ چرا اینهمه مرد به مردان دیگر تجاوز میکنند ؟ مردان را چه میشود ؟ و بالاخره، نقش نهادهای مختلف جامعه ما در ایجاد فراگیر مردان آزار دهنده چیست؟
موضوع در بارهی افراد مجرم نیست. فردی دانستن مشکلات، روشی نپخته برای درک یک مشکل بسیار عمیق و سازمان یافته اجتماعی است. حتما میدانید، مجرمان هیولاهایی نیستند که شبها از باتلاقهای شهر بیرون خزیده، مرتکب اعمال پلید شده و سپس به تاریکی عقب نشینی کنند. این یک تصور خام است، موافق نیستید؟ مجرمان بسیار طبیعی تر و معمولیتر از این هستند. بنابراین سوال این است: نقش ما در این جامعه و در دنیا چیست؟ نقش نهادهای مختلف در کمک به تولید مردان آزار دهنده چیست؟ نقش سیستمهای مذهبی، فرهنگ ورزش، فرهنگ پورنوگرافی، ساختار خانواده، و اقتصاد چیست و ترکیب این نهادها با نژاد و قومیت چگونه عمل میکند؟ همه اینها چگونه عمل میکنند ؟
زمانی که شروع به برقرار کردن اینگونه ارتباطات کردیم و این سوالات مهم و اساسی را مطرح کردیم، پس از آن میتوانیم در بارهی اینکه چگونه میتوانیم تحول آفرین باشیم و کاری متفاوت انجام دهیم صحبت کنیم. چگونه میتوان نحوه کارکردها را تغییر داد؟ چگونه میتوان پرورش اجتماعی پسران و تعریفهای مردانگیی که منجر به وضعیت کنونی میشود را تغییر داد؟ اینها سوالهاییست که باید مطرح کنیم و کارهایی است که باید انجام دهیم. اما اگر سوالهای بیانتهای خود را به کردار و پندار زنان در روابطتشان و یا در دیگر حیطهها مطرح کنیم، به جایی که باید نخواهیم رسید.
البته، من متوجه هستم که سالها و سالهاست –دیروز، امروز، فردا- که بسیاری از زنانی که تلاش کرده و میکنند که با صدای بلند در باره این مسایل صحبت کنند، اغلب برای تلاش خود مورد حمله واقع شدهاند و به نامهای تند و زننده مثل «مردترسان»، «مردبیزار،» و واژه سخیف و توهین آمیز «فمی-نازی» خوانده شدهاند. میدانید نام این کار چیست؟ به این کار میگویند پیامآور کشی. زیرا زنانی که میایستند و با صدای بلند از خود و دیگر زنان و همچنین از پسران و مردان سخن میگویند، این نامخواندنها خطاب به این زنان است که بنشین و خفه شو و بگذار سیستم فعلی برقرار بماند چون ما از افرادی که ایجاد موج و تردید میکنند خوشمان نمیآید. دوست نداریم مردم قدرت ما را به چالش بکشند. بنشین و خفه شو، همین. و خدا را شکر که زنان اینکار را نکرده اند. خدا را شکر که در دنیایی زندگی میکنیم که آنقدر رهبری زنان وجود دارد که میتواند با چنین برخوردهایی مقابله کند.
و راستی، یکی از موارد لفّاظی علیه فمینیستها و دیگر کسانی که جنبش بحران زنان کتک خورده و تجاوز جنسی را در سراسر جهان براه انداخته اند اینست که همانطور که اشاره کردم، گویی اینها ضّدمرد هستند. این واقعا مرا اذیت میکند. پس همه پسرانی که در اثر بلاهایی که برخی مردان بزرگسال بر سر خودشان، خواهرانشان و مادرانشان آورده دچار آسیب های شدید و عمیق شده اند چه؟ حرفتان در مورد این پسرها چیست؟ میدانید چیست؟ همان سیستمی که مردان زن آزار تولید میکند، مردان مرد آزار نیز تولید میکند. اگر میخواهید راجع به قربانیان مرد صحبت کنید، بگذارید اینکار را بکنیم! اکثریت مردانِ قربانی خشونت، قربانیان خشونت دیگر مردان هستند. این موضوعیست که در مورد مردان و زنان مشترک است: هر دو قربانی خشونت مردان هستند. پس این در جهت منافع شخصی مردان نیز هست، صرف نظر از این واقعیت که بیشتر مردانی که من میشناسم به دختران و زنان خانواده، دوست و زندگی خود عمیقن علاقه مندند. پس دلایل زیادی برای پشتیبانی ما مردان وجود دارد. این امری عادی بهنظر میرسد، اینطور نیست؟
یکی از نقشهای موثری که مردان میتوانند در این زمینه ایفا کنند اینست که حرفهایی بزنیم که زنها نمیتوانند، یا بهتر اینکه بگویم گوشهای شنوایی برای حرفهایمان بیابیم که زنها نمیتوانند بیابند. متوجه اشکال این حرفم هستم. این جنسیت پرستیست. اما واقعیت دارد. یکی از حرفهایی که همیشه به همکاران مرد خودم میزنم اینست که ما نیازمند مردان با شهامت و قدرتمند بیشتری هستیم که حرفها و اعمالی از این دست را آغاز کرده و بهجای اینکه رودرروی زنان بایستند و وانمود کنند این یک جدال بینجنسیتی یا دیگر خزعبلات است، در کنار زنان بایستند. همهی ما درکنار هم در این دنیا زندگی میکنیم.
میخواهم از ماهیت کاری خود و همکارانم در فرهنگ ورزش و ارتش ایالات متحده و در مدارس برایتان بگویم و از رویکرد ابتکاری ما به نام روش ناظر در پیشگیری از خشونت.
اجازه بدهید نکات برجسته روش ناظر را مطرح کنم چرا که این یک تغییر مهم موضوعی است. هر چندکه نکات خاص بسیاری در مورد این روش وجود دارد، اما جان کلام اینست: بجای اینکه به مردان به چشم مجرم و به زنان به چشم قربانی نگاه کنیم، یا به زنان به چشم مجرم و به مردان به چشم قربانی، یا هر ترکیب دیگری در این طیف وسیع، (در اینجا از مفهوم جنسیت دوقطبی استفاده میکنم اما به این امر واقفم که جنسیتهای دیگر ی بهجز زن و مرد، یا نر و ماده وجود دارد، و زنان مجرم هم وجود دارند و البته مردان قربانی هم وجود دارد). اما میخواهم بگویم بجای اینکه موضوع را دو قطبی ببینیم، به همه به عنوان ناظر نگاه میکنیم. ناظر کسی است که در شرایط خاص مورد نظر نه قربانی ست و نه مجرم، یا به گفتهای همه دوستان، همتیمیها، همکاران، افراد خانواده و همه ما که بطور مستقیم درگیر آن وضعیت خشونت یا سو استفاده نیستیم اما به شکلی در حیطه اجتماعی، خانوادگی، تحصیلی و دیگر روابط فرهنگی قابل تصور با افرادی که بطور مستقیم در آن وضعیت قرار گرفته اند در ارتباط هستیم. چه میبایست بکنیم؟ چگونه صدای خود را بلند کنیم؟ چگونه دوستانمان را به چالش بکشیم؟ چگونه از دوستانمان پشتیبانی کنیم؟ و چگونه در شرایط آزار و سؤ استفاده ساکت نمانیم؟
وقتی صحبت از مرد و فرهنگ مردانه است، هدف وادار کردن مردان بی آزار به به چالش کشیدن مردان آزار دهنده است. وقتی میگویم آزار، منظورم تنها مردانی که زنان را مورد ضرب و شتم قرار میدهند نیست. حرف ما این نیست که مردی که میبیند دوستش در حال کتک زدن دوست دخترش است باید در همان لحظهی حمله جلوی او را بگیرد. چنین توصیهای در راستای ایجاد تحول اجتماعی تنها یک پیشنهاد خام خواهد بود. هدف ما وادار کردن مردان به دخالت در امور یکدیگر در یک زنجیرهی بلند از رویدادها است. به عنوان مثال، اگر شما یک مرد هستید و با دوستان مردتان در حال بازی پوکر هستید، یا جایی نشسته و دور هم حرف میزنید و هیچ زنی هم در جمع شما نیست و یکی از دوستان یک شوخی سکسیست میکند، یا حرفی اهانت آمیز در مورد زنان میزند، بجای اینکه بخندید یا وانمود کنید که نشنیده اید، کاری که ما دوست داریم ببینیم انجام میدهید اینست که بگویید «هی، این اصلن خندهدار نیست. این حرف میتواند در باره خواهر من باشد. من از چنین شوخیهایی خوشم نمیآید. میشود راجع به یک موضوع دیگر شوخی کنی، یا راجع به یک موضوع دیگر حرف بزنی؟» درست مثل موقعی که شما یک فرد سفید پوست هستید و یک فرد سفید پوست دیگر یک نظر نژاد پرستانه میدهد. انتظار این است، امیدوارم انتظار این باشد که سفید پوستان حاضر چنین نظر نژاد پرستانهای را تحمل نکنند. یا مثل حالت دگرجنس گرایی. اگر خودتان دگر جنسگرا هستید و هیچ اقدامی در جهت اعتراض و تلاش به توقف در امر بد رفتاری و بد گفتاری دگرجنسگرایان در مورد افرادی که گرایش های متفاوت جنسی دارند نکنید، آیا سکوت شما شکلی از رضایت و همدستی نیست؟
رویکرد روش ناظر به این شکل است که ابزار لازم جهت توقف این روند را به مردم داده و آنها را قادر میکند در جمع های دوستانه فضایی ایجاد کنند که در آن چنین گفتار و رفتار توهین آمیزی مورد تائید نباشد. نه فقط بخاطر اینکه چنین رفتاری غیر قانونی است، بلکه به این دلیل که اشتباه، غیر قابل قبول و در تضاد با مرام گروهی دوستان است. اگر به جایی برسیم که پسران و مردان جوان بخاطر رفتار توهینآمیز و سکسیست خود نسبت به دختران و پسران دیگر، مقام اجتماعیفرهنگی خود در جمع دوستان را از دست بدهند، حدس بزنید چه اتفاقی میافتد؟ کاهش چشمگیری در آزار و اهانت جنسی را شاهد خواهیم بود. چرا که یک مجرم، شخصی بیمار و روانپریش نیست؛ در همهی موارد دیگر یک شخص عادی است، نیست؟
در بین حرفهای ارزشمند بسیاری که مارتین لوتر کینگ در عمر کوتاه خود زد یکی این بود که «سر انجام، آنچه موجب بیشترین آسیب میشود، نه کلام دشمنان، که بیکلامی دوستان است». سر انجام، آنچه موجب بیشترین آسیب میشود، نه کلام دشمنان، که بیکلامی دوستان است. در فرهنگ مردانه سکوت وحشتناکی در باره فاجعه دنباله دار خشونت مردان علیه زنان و کودکان برقرار بوده است. سکوت وحشتناکی برقرار بوده است. و همهی حرف من اینست که میبایست این سکوت را بشکنیم، و برای اینکار به مردان بیشتری نیازمندیم.
البته گفتن تمام اینها آسانتر از عمل کردن به آنهاست. اعتراف میکنم در فرهنگ مردانه زیر سوال بردن یکدیگر کار آسانی نیست. درست به همین دلیل است که تحقق پیوستن بخش مهمی از این تغییر بنیادی نه تنها منوط به درک این واقعیت است که اینها مسایل مربوط به مردان هستند، بلکه منوط به پذیرفتن آنها به عنوان مسایل رهبری مردان نیز هست. چرا که در نهایت مسئولیت اتخاذ موضع در این زمینهها نباید بر شانه پسربچهها یا مردان جوان در دبیرستان و کالج بیفتد. این، باید مسئولیت مردان بالغ در موضع قدرت باشد. نیاز ما مردان بزرگسال قدرتمندی است که در حوزه رهبری پاسخگو باشند. چرا که کسی که در جمعی دوستانه به شکلی صحبت میکند که مسیر جاری موجود را متوقف کند و به چالش بکشد، یک رهبر است، اینطور نیست؟ در مقیاس بزرگ، ما نیازمند تعداد بیشتری از این دست مردان بزرگسال قدرتمند هستیم که این مسایل را در اولویت قرار دهند. و هنوز شاهد این تعداد نبوده ایم.
کار من بطور گستردهای با خدمات ارتش امریکاست. چند سال قبل در یک مهمانی شام بودم و خانمی، که شاید فکر میکرد دارد زرنگی میکند، به من گفت: «خوب، چند وقت است که به تفنگداران دریایی آموزش حساسیت میدهید؟» در جواب گفتم «با عرض ادب، من به تفنگداران دریایی آموزش حساسیت نمیدهم. من در سپاه تفنگداران دریایی یک برنامه رهبری اجرا میکنم». میدانم جوابم کمی مشعشعانه بود، اما این یک تمایز مهم است. زیرا بنظر من آنچه ما نیاز داریم آموزش حساسیت نیست، نیاز ما به آموزش رهبری است. چرا که به عنوان مثال، زمانی که یک مربی حرفهای یا مدیر یک تیم بیسبال یا فوتبال (که من بشکل گستردهای با همه آنها کار میکنم) وقتی که یکی از اینها یک نظر جنسیت پرستی، یک بیانیه ضّدهمجنسگرایی یا نژادپرستانه میدهد، در بلاگهای ورزشی در مورد آن بحث میشود، برخی میگویند «لازم است آموزش حساسیت داده شود» برخی دیگر میگویند «سخت نگیرید، لازم نیست زیاد از حد مبادی آداب باشید، حالا یک حرف احمقانه ای زده، شما بگذرید.»
بحث من این است که او احتیاجی به آموزش حساسیت ندارد، به آموزش رهبری نیاز دارد، چون رهبر بدی است. چرا که وقتی شما در جامعه ای با تنوع جنسی، و تنوع نژادی و قومی چنین نظری صادر میکنید این به این معنی است که در نقش خود به عنوان یک رهبر ناموفق بودهاید. اگر بتوانیم نکتهای را که هم اکنون مطرح میکنم به مردان و زنان قدرتمندی که در تمام سطوح جامعه ما صاحب اقتدار نهادی هستند بقبولانیم، همه چیز تغییر خواهد کرد. الگوواره طرز تفکر مردم تغییر خواهد کرد.
ببینید، برای مثال من با ورزشکاران کالج و دانشگاههای سراسر امریکای شمالی زیاد کار میکنم. دانش همهی ما در باره چگونگی پیشگیری از خشونت خانگی و جنسی خیلی زیاد است، درست است؟ هیچ بهانهای برای هیچ کالج یا دانشگاهی وجود ندارد که آموزش پیشگیری از خشونت خانگی و جنسی را برای دانشجویان، ورزشکاران، مربّیان و مدیران خود، بخشی از روند تحصیلی نکنند. همه ما آنقدر میدانیم که چنین کاری لازم است، اما میدانید چه چیزی کم است؟ رهبری. نه رهبری دانش آموز ورزشکار بلکه رهبری مدیران ورزشی، رئیس دانشگاه، افراد مسئول تصمیم گیری در باره استفاده از منابع و تعیین اولویتها در تنظیمات بنیادی. در اغلب موارد، رهبری مردان ناموفق است.
به مورد رسوایی جنسی در دانشگاه ایالت پنسیلوانیا نگاه کنید2. مورد ایالت پنسیلوانیا مادر همهی درسهای آموختنی در مورد «روش ناظر» است. در طی آن رویداد، مردان قدرتمند در موقعیت های بسیار زیادی موفق به حفاظت از کودکان (در این مورد پسر بچهها) نشدند. واقعن قابل باور نیست. اما وقتی دقت میکنید، متوجه فشار وارده بروی مردان میشوید. در فرهنگ رفاقتی مردان محدودیتهای زیادی بروی مردان وجود دارد، و به همین دلیل است که لازم است مردان را تشویق کنیم که این فشارها را بشکنند و خنثا کنند.
یکی از راههای انجام اینکار اینست که اذعان کنیم این مسایل برای مردان بیشماری عمیقن مهم است. اینرا به یقین میدانم. من با مردان کار می کنم، و دهههاست که با هزاران، صدها هزار مرد کار کرده ام. فکر کردن به طول این زمان وحشتناک است. اما مردان زیادی وجود دارند که این مسایل برایشان اهمیت عمیق دارد. اما اهمیت عمیق داشتن تنها کافی نیست. ما به مردان با جرأت و شهامت، با قدرت و صلابت، و با متانت اخلاقی بیشتری نیاز داریم که این سکوت (رضایت) را بشکنند و یکدیگر را به چالش بکشند و در کنار زنان، نه روبهروی آنان بایستند.
ما اینرا مدیون زنان هستیم. هیچ شکّی در این نیست. اما اینرا مدیون پسرانمان نیز هستیم. همچنین اینرا مدیون مردان جوان رو به رشد در سراسر جهان هستیم که به انتخاب خود مرد نشدهاند و در فرهنگهایی بزرگ میشوند که روش خاص مردانگی را به آنها دیکته میکند. آنها انتخابی نداشته اند. ما که حق انتخاب داریم، در برابر آنها نیز مسئولیت و موقعیت ایجاد تغییر داریم. امیدوارم که در راه پیش رو، مردان و زنان با مشارکت یکدیگر مسیر تغییر و تحول را امکانپذیر کنند بشکلی که نسلهای آینده شاهد چنین سطحی از فاجعه که ما بطور روزانه با آن دست و پنجه نرم میکنیم نباشند. میدانم که میتوانیم اینکار را انجام دهیم؛ بیش از این میتوانیم تلاش کنیم.
پینوشتها :یادداشت مترجم
Posted on TED, May 2013
Jackson Katz (امریکایی، متولد سال ۱۹۶۰) آموزگار، نویسنده، فیلمساز، سخنران، و یکی از مهمترین کوششگران پیشگام مرد در نهضت ضّدجنسیت پرستی در سراسر جهان بشمار میاید. در سال ۱۹۹۳، کتز برنامه «مربیان در پیشگیری از خشونت» را در دانشگاه شمال شرقی مرکز مطالعات ورزشی تأسیس نمود و از سال ۱۹۹۶، اولین برنامه جهانی پیشگیری از خشونت جنسیتی در سپاه تفنگداران ایالت متحده را تأسیس و راه بری کرده است. همچنین، رسالات، اقدامات و ابتکارات آموزشی کتز در زمینه پیشگیری از خشونت جنسیتی و خانوادگی بطور گستردهای در مؤسسات آموزش عالی و ورزشی مورد استفاده قرار گرفته و میگیرد.
2 در رسوایی آزار جنسی نوجوانان در دانشگاه ایالت پنسیلوانیا که در سال ۲۰۰۱ به مطبوعات کشیده شد دست کم هشت نوجوان زیر سن قانونی توسط کمک مربی ورزشی، جری سن داسکی، سالها مورد تجاوز و بهره کشی جنسی قرار میگرفتند و برخی مسئولان نیز به روی این حوادث سر پوش گذاشته و به تکرار و تداوم آن کمک میکردند. هیات منصفه به بررسی ۵۲ فقره آزار جنسی نوجوانان پرداخت.
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط
Goore pedare har chi feminist
تشکر میکنم برای ترجمه این مقاله بسیار مفید و روشنگر،
خواندن اون رو به همه خانمها و آقایان توصیه میکنم.