تولد مجرمانه: داستانهای کودکی در آفریقای جنوبی برگزیده بهترین کتاب سال توسط نیو یورک تایمز. به زبان انگلیسی. خودزندگینامه ترور نوآ
ترور نوآ کمدین و مجری تلویزیونی ۳۵ ساله اهل آفریقای جنوبی است که از سال ۲۰۰۲ در این حرفه مشغول بکار بوده و در سال ۲۰۱۱ به امریکا نقل مکان کرد. به دنبال کناره گیری جان استوارت، میزبان پر سابقه و محبوب نمایش روزانه (دیلی شو) از این برنامه در سال ۲۰۱۵، ترور نوآ میزبانی این برنامهی پر بیننده را عهده دار شد و به یاری کاراکتر جذاب، طنز تیز و دیدگاههای سیاسیِ مترقی خود بزودی به چهرهای مطرح و محبوب تبدیل شد. از جمله، نوآ در دو سال ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ به عنوان یکی از ۳۵ شخصیت قدرتمند رسانهای نیویورک انتخاب شد و در سال ۲۰۱۹ در فهرست «صد چهرهی تاثیر گذار» مجله تایم جای گرفت.
خودزندگینامهی نوآ با عنوان «تولد مجرمانه: داستانهای کودکی در آفریقای جنوبی» در سال ۲۰۱۶ توسط «سپیگُل اند گراو» منتشر شد و نه تنها در همان سال پر فروشترین کتاب در امریکا شد و مورد استقبال و تحسین گسترده ای از جانب بنگاه های خبری قرار گرفت بلکه سه سال پس از انتشار آن، در سال ۲۰۱۹ این کتاب مجددا فروشترین کتاب سال نیو یورک تایمز شد.
تولد مجرمانه روایت کودکی و نوجوانی نوآ در آخرین سال های آپارتاید و دوران آزادی از آن حکومت و هرج و مرج متعاقب آن است. این کتاب ۳۰۴ صفحهای با قطع کوچک بصورت ۱۱ مقاله کوتاه حول موضوعات گوناگون اعم از اجتماعی-سیاسی و فردی-خانوادگی بدون ترتیب زمانی گردآوری شده: از تاریخچهی استعمار در آفریقای جنوبی، تا ساختار عمیقا نژاد پرست و تفرقه انداز حکومت آپارتاید و ماهیت جامعهی چند قومی و چند زبانی اکثریت سیاه پوست این کشور تا روایتهای روابط فردی، ماجراجوییها، سرکشیها، دوستیها و رابطهی «تام و جری» مانند او با مادرش . زبان همهی این حکایتها، مانند زبان شوهای تلویزیونی ترور نوآ، زبانی شوخ، سلیس، بی ادعا و دلنشین است.
نوا در سال ۱۹۸۴ تنها چند سال قبل از آغازِ مرگ آپارتاید، هولنکترین حکومت تفکیک نژادی جهان، در جوهانسبرگ از یک مادر سیاه پوست کوسا و یک پدر سفیدپوست سوئیسی-آلمانی متولد شد. تولد او به عنوان کودکی نیمه سیاه و نیمه سفید، هنگامی که حتا دیده شدن این دو نژاد در کنار همدیگر غیر قانونی بود همهی قوانین نوشته شده و نشده، همهی مقررات حاکم را نقض میکرد، تولد او یک جرم بود.
پاتریشیا، مادر نوآ برخلاف هزاران زن جوان سیاه پوست که به اجبار به مشاغل کارگری تعیین شده از طرف دولت تن میدادند، آموزش منشی گری دیده بود و هنگامی که در اوایل دهه ۸۰ دولت آپارتاید در پاسخ به فشارهای بین المللی مشاغل اداری محدودی را به سیاهپوستان اختصاص داد او توانست در جوهانسبرگ کاری بعنوان منشی پیدا کند. در آنزمان سیاهپوستان از سکونت در مرکز شهر یعنی جایی که محل کار پاتریشیا بود منع بودند و رفت و آمد آنها به محل کارشان نیز تابع مقررات بسیار سخت و دست و پا گیر حکومت پلیسیِ وقت بود. پاتریشیا که مصمم بود در شهر زندگی کند و با کمک دیگر زنان سیاهپوست شهر نشین، یعنی فواحش که از دست بر قضا بیشتر از همقبیلهٔایهای او یودند، آپارتمانی برای زندگی پیدا کرد که با نام مردی سفید پوست گرفته شده بود اما پاتریشیا کرایهی آن را پرداخت میکرد. چندی نگذشت که پاتریشیا با یکی از همسایه ها که مردی سفید پوست سوئیسی-المانی به نام رابرت بود آشنا شد و پس از مدت زمانی معاشرت، رابطهای نزدیک پیدا کردند به جمعهای چند ملیتی زیرزمینی و سالنهای رقص رفتند و سرانجام پاتریشیا درخواستش را با او مطرح کرد. پاتریشیای ۲۴ ساله از رابرت ۴۶ ساله اسپرمش را برای بچه دار شدن میخواست. «من بچهی از آنِ خودم میخواهم و این بچه را از تو میخواهم. هیچگونه تعهدی نسبت به او نخواهی داشت اما هر وقت که بخواهی، اگر بخواهی میتوانی او را ببینی.» پس از مدتی کلنجار رفتن و مخالفت کردن عاقبت رابرت موافقت میکند و نُه ماه بعد ترور به دنیا میآید بی آنکه هرگز نامی از پدرش در شناسنامه و یا هر مدرک دیگر قید شود.
در خردسالی، نوآ قادر بود مخفیانه پدرش را ببیند اما بزودی – و برای مدتی طولانی – رابرت از زندگی آنها محو میشود. بنابر این مادر نوا بتنهائئ و بعنوان مادر مجرد وظیفهی تعلیم و تربیت او را عهده دار میشود. او در اولین سالهای تولد نوآ با انواع و اقسام ترفندهای عجیب و غریب او را از انظار عموم و به ویژه از دولت مخفی نگاه میداشت. وقتی که نوآ بزرگتر شد نمیتوانست همپای مادرش در خیابان قدم بزند چرا که بخاطر ظاهر متفاوت آنها بیم آن میرفت که هر لحظه کسی مادرش را به کودک ربایی متهم کند بنابر این پاتریشیا گاه وانمود میکرد که نوآ فرزند یک «رنگین پوست» است (واژهای که برای اقلیتهای قومی ساکن آفریقای جنوبی مانند هندیها بکاربرده میشد) و او پرستار بچه است. در نه سالگی، مادرش نوآی نیمه خواب را از یک مینی بوسِ کرایه کشِ در حال حرکت به بیرون پرتاب میکند و خودش نیز به همراه کودک خردسالش بدنبال او به بیرون پریده و پا به فرار میگذارند چرا که راننده ی زولو که قبیلهٔی رقیب کوسا محسوب میشد، او را متهم به هرزگی و تهدید به مرگ کرده بود.
از همان اوایل، رابطه ی مادر و پسر در تقابل با فقر، خشونت و تبعیض نژادی فلج کنندهای که از هر سؤ متوجه آنها بود، به شکل منحصر بفردی در اتحاد با یکدیگر شکل میگیرد نوا در توصیف این رابطه میگوید: «هنوز هیچ ناپدری در کار نبود، یا برادر کوچکتری که شبها گریه کند. من و او بودیم و این احساس که انگار قرار است باهم دست به یک ماجراجویی بزرگ بزنیم. به من میگفت «من و تو در مقابل دنیا با همیم» از همان کودکی تشخیص داده بودم که ما فقط مادر و پسر نبودیم، یک تیم بودیم.»
مادر عمیقا مذهبی و سخت کوش نوآ و تلاش های مستمر او برای دور زدن سیستم از یک سو و سر و کله زدن با نوآی سرکش از سوئی دیگر از موضوعات مرکزی این کتاب است. «مادرم به من یاد داد که قدرت حاکم را به چالش بکشم و سیستم را زیر سوال ببرم. ضرری که این کار برای او داشت این بود که دایم او را هم به چالش میکشیدم و زیر سوال میبردم.»
در این زندگینامه، دو رگه بودن نوآ نشان از استقلال و عصیان زنی دارد که علیرغم آپارتاید و با علم به مشکلات ناشی از داشتن فرزندی دو رگه، آگاهانه تصمیم به داشتن این فرزند میگیرد. دو رگه بودن نوآ اما تنها معضلی در تضاد با حکومت تفکیک نژادی نیست و طبعا اهمیت آن در زندگی نگارنده نیز با مرگ این حکومت از بین نمیرود بلکه جلوههای آن همچنان در تمام جنبههای خانوادگی و اجتماعی او باقی میماند. مادر بزرگ مادری نوآ او را تنبیه بدنی نمیکند چون نمیخواهد یک «بچهی سفید» را اتفاقی بکشد و پدر بزرگش نوآی پنج ساله را به تمسخر «مّستا» (آقا) خطاب میکند و روی صندلی عقب ماشین مینشاند تا رانندهی او باشد. در کلیسا، کوچه و خیابان های مناطق سیاه پوست نشین جائی که نوآ و مادرش زندگی میکنند مردم با دیدن او سر جایشان میخکوب میشوند وگاهی به او نزدیک میشوند تا او را لمس کنند . در مدرسه، نوا که نه آنقدر سفید است که در جمع سفید پوستان بُر بخورد، نه آنقدر سیاه که سیاه پوست تلقی شود و اغلب احساس عدم تعلق و انزوا میکند اما بسرعت و با هوشمندی شرایط تحمیلیِ منفی را به نفع خود تغییر میدهد.
نوآی نوجوان به سرعت درمییابد که «سریعترین راه برای بستن شکاف بین نژادها از طریق زبان است.» در حالیکه بیشتر افراد تنها زبان قبیلهٔی خود را صحبت میکردند، نوآ بخاطر فشار مادرش، از کودکی نه تنها قادر به حرف زدن به چندین زبان از جمله انگلیسی، کوسا، زولو و افریکانا بود، بلکه لهجههای بومیان را نیز به راحتی تقلید میکرد. او از این دانش و مهارت خود به شکل راهبردی استفاده میکند و به گفتهی خودش از ثمرهی آن در تمام طول زندگیش بهرهمند میشود «یک روز که مرد جوانی شده بودم، در حال قدم زدن در خیابان بودم که صدای یک گروه مردان زولورا از پشت سرم شنیدم «بیائید جیب این یارو سفید پوسته رو بزنیم، تو از سمت راستش برو ما از عقب میائیم.» هیچ کاری نمیتوانستم بکنم، فرصت فرار هم نداشتم پس شروع کردم به همان زبان زولو خطاب به آنها گفتم «هی، بیائید با همدیگه جیب یکی دیگه رو بزنیم، من آماده ام!» برای یک لحظه تعجب زده شدند و بعد شروع به خندیدن کردند «اوه، معذرت میخوایم، مرد! نمیخواستیم چیزی از تو بدزدیم، میخواستیم جیب یه سفید پوست رو بزنیم. روز خوبی داشته باشی!» به تجربهی نوآ زبان حتا بیش از رنگ پوست تعیین کنندهی هویت افراد است.
ماهیت بسیاری از دیگر بخشهای زندگی نوآ، مانند راهکار او برای همذات پنداری با گروهای متفاوت از طریق دانشِ زبان، گویای چالشهای پایان ناپذیر کودکی بیقرار و جوانی سرکش و سر زنده است که تلاش میکند با تکیه به بداهت و خلاقیت خود جای پایش را در دنیایی که قرار نبوده در آن وجود داشته باشد پیدا کند.
هر چند که بخشهایی از کتاب با طنزی به غایت هوشمندانه و بسیار خنده آور نوشته شده، اما روح کتاب با احساسات به شدت عاطفی، تکان دهنده و درد آور گره خورده و نگارنده اغلب بدون تلاش برای دراماتیک کردن وقایع، عمق فقر و خشونتی که در آن بزرگ شده را برای خواننده تجسم میکند. گرسنگی، آزار و تعرض ناپدری، همدلی پلیس محلی با متعرض و تسلط فرهنگ خرده تبهکاری برشهر وهمسایگی از جمله واقعیتهای زندگی آفریقای جنوبی در دهههای ۸۰ و ۹۰ است. روایت شخصی نوآ اما روایت عصیان، پویایی و شکوفائئ علیرغم تمام موانع است. این شکوفائی به یاری عشق خام و عریان مادری بی باک و قوی که قهرمان زندگی نوآ و شخصیت مرکزی کتاب در کنار اوست میسر میشود.
تولد مجرمانه کتابی آموزنده، سرگرم کننده، انگیزشی و بالاتر از همه تحسین بر انگیز است – تحسین برای روحیهای که به شداید با خلاقیت، جسارت، طنز و هوشیاری به مقابله پرداخته نه با تلخی و خشم. نسخهی گویای این کتاب با صدای نوآ همزمان با نسخهی چاپی منتشر شده که بسیار زنده و شنیدنی است. برای طرفداران نوآ که شوهای تلویزیونی او را دنبال میکنند و با لحن و صدا و سبک قصه گویی او آشنایی دارند اما «صدای» او از لابلای سطور کتاب چاپیش نیز به وضوح شنیده میشود.
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط